کد مطلب:142099 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:154

سر بریده امام
عمر سعد، سر حسین (ع) را به خولی بن یزید اصبحی و حمید بن مسلم ازدی سپرد و به


سوی ابن زیاد فرستاد، آنها شب هنگام به كوفه رسیدند و درب قصر را بسته یافتند. پس خولی آنرا به خانه خویش آورد و آنرا زیر خاكستر پنهان كرد.

زن خولی كه نوار دختر مالك حضرمی نام داشت، به او گفت: چه خبر؟

- آمده ام با گرانبهاترین چیز روزگار! اینك سر حسین است كه در خانه توست!! - وای بر تو! مردم با نقره و طلا به خانه می آیند و تو با سر پسر دختر پیامبر آمده ای؟ بخدا سوگند كه دیگر هرگز همسر تو نخواهم بود. [1] .

و چون سر مطهر حسین (ع) به كوفه رسید، و فردای آن روز، ابن سعد با دختران و خاندان اباعبدالله (ع) وارد شهر شد، [2] مردم كوفه برای تماشای اسیران از خانه های خود بیرون آمده بودند.

زنی از زنان كوفه سر بر آورد و گفت:

شما اسیران از كدام فامیل هستید؟

گفتند: ما اسیران از آل محمدیم!

زن چون این بشنید از بام فرود آمد و هر چه پوشش و مقنعه داشت گرد آورد و به ایشان داد تا خویش را بپوشانند.

اهل كوفه چون بر این اسیران نگریستند به گریه افتادند و نوحه سر دادند.

علی بن الحسین (ع) فرمود: این شمائید كه بر حال ما نوحه و گریه می كنید؟ پس آنكس كه ما را كشت كه بود؟ [3] .


[1] انساب الاشراف، ج 3، ص 206.

[2] ارشاد، ص 243.

[3] لهوف، ص 63.